Monday, April 16, 2007

مقدمه
واژه اخلاق
اخلاق در لغت جمع واژه خلق (به ضم اول و سكون دوم) و خلق (به ضم اول و دوم) و به معنى خويهاست. (دايرة المعارف تشيع 19/2(

اخلاق در اصطلاح در دو معنى بكار ميرود:
يكى معنى عام يعنى حكمت عملى كه علم تهذيب اخلاق و تدبير منزل و تدبير مدن را در بر مى‏گيرد.
دوم معنى خاص و آن علم تهذيب اخلاق است كه يكى از سه شاخه حكمت عملى است. و در آن از بد و نيك (خير و شر) بودن خويها و رفتارهاى فردى بحث ميشود و از چه بايد كردها سخن در ميان مى‏آيد.

واژه خُلق در قرآن كريم
واژه خُلق دو بار در قرآن كريم وارد شده است:
1. سوره قلم آيه 4: و انك لعلى خُلُقٍ عظيم. كه خطاب به حضرت پيامبر9 است.
2. سوره شعرا آيه 137: إن هذا إلا خُلُق الاولين. كه خطاب قوم هود به حضرت هود است كه گفتند اين حرفهايى كه تو مى‏گويى سيره و روش پيشينيان است و آنان نيز اين حرفها را مى‏زندند.
خداى تعالى در سوره قلم (آيه 4) حضرت پيامبر (ص) را با وصف » و انك على خُلُقٍ عظيم« ستوده است.

اخلاق اسلامى
انديشمندان مسلمان با استناد به منابع وحى (قرآن كريم) و سيره و گفتارهاى معصومان (ع) سه نظام اخلاقى را بيان نهاده‏اند.
ا. اخلاق فلسفى
2. اخلاق عرفانى
3. اخلاق دينى يا آداب و سنن
در اینجا اموزه هایی از اخلاق دینی و عرفانی تقدیم خواهد شد .


بخش اول : اخلاق و عرفان عملی و حکمت عملی
1. انواع جهان بینی ها
ما به طور كلي دو نوع جهان بيني داريم :

1- جهان بيني استدلالي
1- كسي كه به جهان بيني استدلالي معتقد است مي گويد كه ما بايد با استدلال و دليل پديده هاي جهان را اثبات كنيم و خود اينها به دو گروه هستند :
الف : جهان یینی فلسفی : فلاسفه مي گويند عقيده اي را در جهان قبول داريم كه برهان و استدلال ما بتواند ثابت كند . بنابراين اول يك بنياني را پايه ريزي مي كنند كه اجتماع نقيضين محال است و در اثبات و رد حقایق استدلالات را بر روی آن بنا مي كنند.
ب : جهان بینی گلامی : متگلمان می گویند در عالم حقايقي وجود دارد كه دین آنها را بیان نموده و ما با دلیل و برهان آنها را اثبات می كنيم .

فرق بین جهان بینی فلاسفه و متکلمین:
متكلمين مي گويند كه ما بايد از حقايق دینی دفاع كنيم ولي فلاسفه مي گويند بايد ببينيم حقيقت چيست و چه چیزی هست و چه چیزهایی واقعیت ندارد .
و وجه اشتراكشان این که هر دو پيرو استدلال و برهان هستند .

2- جهان بيني شهودي
شهودي ها بر خلاف استدلاليون هستند , اينها مي گويند استدلال نمي تواند پديده هاي جهان را اثبات كند , ما بايد خودمان اين پديده ها را درک و مشاهده كنيم و ببينيم اين ديدن چيزي غير از استدلال است .
خود شهودي ها هم دو گروه هستند :
الف – اشراقیون : که مي گويند بايد عقل خودمان را جلا دهيم تا حقايق در آن نقش بندد .
ب – عارفان : که مي گويند ما بايد به سوی حقیقت حركت كنيم تا به مقصد مورد نظر برسيم .

2. حکمت و عرفان

1/2- حکمت
در علوم اسلامي ما يك تقسيم بندي داريم , منتهي اين تقسيم بندي را فلاس
فه انجام داده اند . آنها حکمت (فلسفه) را بر دو قسم تقسیم کرده اند حکمت نظری و عملی . فلسفه نظري بر سه قسم است: 1- طبیعیات ، 2. ریاضیات ، 3. الهيات.
حكمت عملي نیزبر سه قسم است :
1- تدبير شخصی ( اخلاق )
2- تدبير منزل ( اخلاق خانواده )
3- تدبير مدن (سیاست مدن ) .
در اين تقسيمات شما جايي براي عرفان نمي بينيد , چون كه فلاسفه اصلا به باور هاي عرفا معتقد نبودند و به همين جهت آن را وارد علم نكرده اند .

2/2. عرفان اسلامی
عرفان اسلامي نیز به تبع حکمت بر دو قسم است :
عرفان نظری: در عرفان نظري دو موضوع بحث مي شود : الف: نحوه ارتباط انسان با انسان ب- نحوۀ ارتباط انسان با خدا. , علوم ديگر مستقيما به پديده هاي جهان مي نگرند ولي در عرفان اينگونه نيست .
عارفان هيچ وقت بر مبناي عقل جهان را درنمي يابند مسئله ملاقات ابن سينا با ابوسعيد كه بعد از آن ملاقات ابن سينا مريد ابو سعید عارف شد نمونه ای از آن است , در صورتي که ابن سینا قبلا منكر عارفان بوده است . حافظ هم در این مورد می گوید:

اي كه از دفتر عقل آيت عشق آموزي ترسم اين راه به تحقيق نداني دانست

اين شعر را حافظ شيرازي خطاب به ابن سينا گفته در واقع مي گويد من مي ترسم آنــطور كه شايسته است نتواني به مقاصد و خواسته هاي عارفان راه پيدا كني .
در زندگي ابو سعيد ابو خير مي نويسند كه با ابن سينا هم دوره بوده است .مشهور است كه بين اين دو شخصیت ملاقاتی روی داده که سه روز طول کشیده است .و پس از آن ابن سینابه عارفان اعتقاد پیدا کرده و در اشارات والتنبیهات نمطی در باره هدف و مقصد عارفان آورده است .
مولوي هم در همين اساس شعري دارد , و می گوید:
پای استدلالیان چوبین بود پای چوبین سخت بی تمکین بود
مي گويد به استدلال نمي شود استناد كرد و اعتمادي نيست ,البته درست هم نيست كه ما فلسفه و استدلال را زير سوال ببريم . بلکه مقصود و هدف عارفان بالاتر از عقل و درک عقلی است . و فلسفه ابزار عقلی است بدیهی است که با ابزار عقل نمی شود مقاصد بالاتر ازعقل را درک کرد به تعبیر خود عارفان ، مقاصد عارفان طوری وراء طور عقل است .
عارفان يك مراتبي دارند كه تا كسي به آنها نرسد نمي تواند بيان كند , ابن سينا كه زكرياي رازي و ابوريحان بيروني را هم به عنوان دانشمند قبول نداشت , ابو سعيد را قبول داشت كه اين نشان از مقام ابو سعيد دارد .
حافظ هم ميگويد اينطور نيست كه هر چيز در عالم خارج را بتوان با عقل دريافت و به آن پي برد .
هدف عرفان عملي همين است كه شما راه بيفتيد و آيات و نشانه ها را ببينيد و رفتارتان را بر همين مبنا تنظيم كنيد .

3/2. فرق عرفان نظري با فلسفه نظری:
فرق بین دو آن است كه در فلسفه بحث استدلال است كه مي خواهيم چيزي را ثابت كنيم كه هست يا نيست مثلا اثبات ملائكه ولي در عرفان نظري بحث سر اين است كه چيزي كه هست و ما ديده ايم مي خواهيم براي ديگري برهان بياوريم و اثبات کینم .
برهان نظري دليل و اثبات هست ها ست و فیلسوف از برهان مي خواهد به وجود برسد. در فلسفه عملي بحث از بايد ها و نبايد هاو شايست و ناشايست است, منتهي ملاك شايسته و ناشايست همان ملاك عقلاني است مثلا انسان بايد خوب باشد , ظلم نكند و …
ولي در عرفان عملي بايدها و نبايدها بر اساس اين ملاك است كه ما يك مقصد و سر منزل داريم , براي رسيدن به آنجا چه آدابي را بايد رعايت كنيم و چه مسيرهايي را بايد طي كنيم , در فلسفه عملي ترتيب و نحوه و چينش بيان نشده است در صورتي كه در عرفان عملي همه اينها بيان شده است , در فلسفه عملي انسان بايد معتدل باشد ولي مقصدي ترسيم نشده بر خلاف عرفان عملي .بنابراين فلسفه ( حكمت ) عملي در مقابل عرفان عملي است .
در عرفان عملي انسانها بر حسب مراحلي كه طي مي كنند در هر مرحله به كارهايي نيازمندند كه بر طبق هر مرحله اي بايد پيش برود .
عارف هم كه از يك جايي حركت مي كند ( شروع مي كند ) از منزل ( مقام ) اول تا سر منزل نهايي پيش مي رود . و هر منزل آثار و احوال خاصي دارد .


4/2. حكمت عملي
حكما به اعتبار اقسام موجود حكمت را بر دو قسم نظري و عملي تقسيم كرده اند . موجودات از آن حيث كه هستي آنها به اختيار بشر باشد يا نباشد بر دو قسم اند :
الف) موجوداتي كه هستي آنها به اختيار و حركت ارادي انسان نيست . علم به احوال اين موجودات حكمت نظري نام دارد. حكمت نظري در معقولات بحث ميكند.
ب) موجوداتي كه هستي آنها به اراده و اختيار انسان است . علم به احوال انها حكمت عملي نام دارد.

5/2. اقسام حكمت عملي
در اقسام حكمت عملي مي گويند كه: هر گاه انسان ارادهء عملي را براي به دست آوردن نتيجه اي انجام مي دهد يا در انجام دادن آن به همراهي و مشاركت ديگران محتاج نيست چنين علمي را علم اخلاق (فقه ) مي گويند . اليته فقه مصطلح را فقه اصغر و علم اخلاق مصطلح را فقه اكبر نا م نهاده اند .
يا در انجام آن عمل به مشاركت و همراهي ديگران نيازمند است در صورتي كه آن عمل مربوط و محدود به ارادهء يك خانواده باشد جنين عملي تدبير منل نام دارد و اگر انجام دادن آن عمل به مملكتي متكي باشد سياست مدن نام دارد .[1]
پس حكمت عملي بر سه قسم تقسيم مي شود :
1. علم اخلاق و فقه ،
2. تدبير منزل (تعامل با خانواده، همسر، فرزندان، پدر و مادر و بستگان)
3. ، سياست مدن. كه در سه بخش قابل ارزيابي هست:
الف: تعامل حاكمان با افراد جامعه: دراين رابطه دو گونه رفتارمتصور است : رفتار مردمان با حاكميت ، رفتارهاي حاكميت با مردم.
ب: رفتارهاي افراد جامعه با هم و نظارت بر رفتارهاي مردم با يكديگر.
ج: انتخاب حاكمان: در اين باره علوم سياسي متكفل و عهده دار آن است شيوه هاي حاكميت عمده ترين مباحث آن است. شيوه رايج آن در كشورها همان الحكم لمن غلب هست. عالمان در اين زمينه نمي توانستند نظر و توصيه اي داشته باشند . و ناچار بودند به مسائلي مانند جهاد با هر فاسق و فاجري تمسك كنند .

6/2. فرق حكمت نظري با حكمت عملي
فرق عمده حكمت عملي با نظري در چند چيزاست :
1. حكمت نظري در بود و نبودها بحث مي كند آنچه هست ولي حكمت عملي در رفتار و كردار ها بحث مي كند يعني بايدها و نبايدها.
2. موضوعات حكمت عملي به رفتار و كردار انسان مربوط است ولي موضوع حكمت نظري در خارج موجود است و ارتباطي با عملكرد انسان ندارد.
3. حكمت نظري با عقل و استدلال فهميده مي شود . و انسان با تدبر و تفكر و انديشيدن به آن دست مي يابد.
ولي حمكت عملي با عقل عملي درك مي شود. و ابزار آن تجربه و عمل هست و چون عمل تدريجي هست رشد آن نيزتدريجي خواهد بود. و رسيدن به آن نيازمند تجربه و عمل خواهد بود.


7/2. عرفان نظری و عملی
عرفان نظری بیان مشاهدات عارفان از حقائق هستی است و ازیه نظر مانند حکمت نظری است با یان تفاوت که در جکمت نظری بزهان برای اثبات موجودات ذکر می شود ولی در عزفان نظری حقائق دیده شدهه ذکر می شمود و ممکن است که نتوان برهانی بر آن اقامه کرد. عرفان نظری در باره ارتباط خدا با انسان (قوس نزول) و ارتباط انسان با خدا (قوس صعود) بحث می کند.
عرفان عملي در باره نحوه تربيت و رفتار انسان صحبت مي كند كه رفتار انسان به چه نحوي بايد تنظيم و هدايت گردد تا او را در قوس صعود راهنما گردد و به سر منزل مقصود برساند .





بخش دوم : برخی موضوعات و مسائل اخلاقي

چون در متون اخلاقي فلسفي و حديثي مسائل به ترتيب ذكر نشده بنابر اين مسائل اخلاقي از كتابهاي عارفان ذكر مي گردد. و ما از كتاب منازل االسايرين نقل مي كنيم .
- منازل السايرين از خواجه عبدالله انصاري : این کتاب به فارسي ترجمه شده و خواجه در آن مراحل سيرو سلوك را در صد مرحله (منزل یا وادي) بيان كرده است .عبدالرزاق کاشانی شرحی بر منازل السايرين نوشته که تاثيرگذارترين كتاب در عرفان عملي بوده و سالیانی کتاب درسی در این علم به شمار می رود.
مولف اين كتاب را بر ده قسم است و هر قسم در ده باب تقسیم نموده بدین ترتیب :
1. بدایات شامل :
(1. يقظه (بيداري) 2. توبه 3. محاسبه 4. انابه 5. تفكر 6. تذكر 7. ااعتصام 8.. فرار 9. ريا 10. سماع)
2. ابواب
11. حزن 12. خوف 13. اشفاق14. خوف 15. اخبات 16. زهد 17. ورع 18. تبتل 19. رجاء 20. رغبت
3. معاملات
21. رعایت 22. مراقبه 23. حرمت 24. اخلاص 25. تهذیب 26. استقامت 27. توکل 28. تفویض 29. ثقة 30. تسلیم
4. اخلاق
31. صبر 32. رضا 33. شکر 34. حیا 35. صدق 36. ایثار 37. خلق 38. تواضع 39. فتوت 40 . انبساط
5. اصول
41. قصد 42. عزم 43. اراده 44. ادب 45. یقین 46. انس 47. ذکر 48. فقر 49. غنی 50. مراد
6. اودیه (وادی ها)
51. احسان 52. علم 53. حکمت 54. بصیرت 55. فراست 56. تعظیم 57. الهام 58. سکینه 59. طمأنیه 60. همت
7. احوال
61. محبت 62. غیرت 63. شوق 64. قلق 65. عطش 66. وجد 67. دهش 68. هیمان 69. برق 70. ذوق
8. ولایات
71. لحظ 72. وقت 73. صفا 74. سرور 75. سر 76. نفس 77. غربت 78. غرق 79. غیبت 80. تمکین
9. حقائق
81. مکاشفه 82. مشاهده 83. معاینه 84. حیات 85. قبض 86. بسط 87. سکر 88. صحو 89. اتصال 90. انفصال
10. نهایات
91. معرفت 92. فنا 93. بقا 94. استحقاق 95. تلبیس 96. وجود 97. تجرید 98. تفرید 99. عین جمع 100. توحید

1. یقظه
يقظه به معنای بيداري است اولين كار برای سالک بيداري است . براي وارد شدن به اين مرحله مثل اينكه فرد در غفلت بوده و متوجه حركت مي شود . مثل داستان ابراهيم ادهم و بشر حافي .
اين بيداري ممکن است با يك حادثه معمولي اتفاق افتد , عمده اين مراحل هم همين بيداري است , منتها خيلي ها در وقت مرگ بيدار مي شوند كه فايده ندارد . در همين كتاب براي بيداري سه قسم بيان شده است :
مراحل بيداري :
1- توجه به نعمت : انسان آنقدر بايد ذكر نعمت كند تا بفهمد كه نمي تواند نعمتهاي الهي را بر شمرد . علت اين بي غفلتيها يك امر بدهي است .
دو نوع نهمت داريم :
1- نعمت موفق : انسانها در برابر اين بسيار شكرگذارند .
2- نعمت هميشگي : اين ديگر براي فرد عادي شده است . و فرد فكر مي كند كه اين نعمت حق اوست و ظيفه نعمت دهنده است . شكرگذاري از پدر و مادر و همينطور مثل نعمت هميشگي است . اين غفلت است .
2. توبه

1/2. توبه در قرآن
قرآن کریم : و الذين لا يدعون مع الله إلها آخر ولا يقتلون النفس التي حرم الله إلا بالحق ولا يزنون ومن يفعل ذلك يلق أثاما * يضاعف له العذاب يوم القيامة ويخلد فيه مهانا * إلا من تاب وآمن وعمل عملا صالحا فأولئك يبدل الله سيئاتهم حسنات وكان الله غفورا رحيما * ومن تاب وعمل صالحا فإنه يتوب إلى الله متابا . (سوره فرقان: آیات 67 تا 71)
ترجمه: و هر كسي كه توبه كند و عمل صالح انجام دهد هر اينه او به سوي خدا باز گشته يه باز گشتني نيكو این انسانها را خدای تعالی خطاهایشان را به کار خوب تیدیل می کند . همانا خدای تعالی بسیار بخشنده و بسیار مهربان هست .
در این آیات یکی از مهم ترین مباحث کلیدی اعتقادی مطرح شده که بحث توبه هست.
اولا باید توجه نمود که در این آیه و آیه های قبل امکان پیش آمد خطا برای بندگان الهی (حتی مومنان) پیش بینی شده یعنی انسانها نوعا (غیر از انبیا و ائمه علیهم اسلام ) براشون خطاهایی پیش می آید حتی در حد قتل و زنا .
در این آیه راه حل جبران این خطاها بیان شده (الا من تاب ) مگر کسی که برگردد . یعنی از نیت و قصد خلاف و خطایی که داشته پشیمان گردد. این اولین مرتبه توبه هست . پس اولین مرحله توبه پشیمانی هست از خطایی که صورت گرفته ، قهر ا چون پشیمان هست دیگر نمی خواد اون کار خلاف را تکرار کند .
مطلب مهمی که هست بعد از آن فرموده (و آمن ) یعنی برگردد و ایمان بیاورد . و از این استفاده می شود که ایمان به خدا در حال ارتکاب گناه ، از بین رفته چون خدا را از یاد برده بود و در حقیقت اعتقادی نداشته و لی وقتی پشیمان شد متوجه می شود که در پیشگاه ربوبی خطا کرده و به خدا و حضور و نظارت او ایمان می آورد و این باعث می شود که احساس شرم و ناراحتی از خدا بکند . وقتی این طور شد برای جبران خطا به دنبال کار خیر و خدا پسند می افتد و کار خیر انجام می دهد تا خشنودی خدا را جلب کند .
وقتی این سه کار انجام شد (بازگشت ، ایمان به خدا ، انجام کار خیر) خدای تعالی د ر مقابل این حسن نیت مومن کاری بس عجیب انجام می دهد (فأولئك يبدل الله سيئاتهم حسنات) خدا (چون از بندگان مهربان تر هست ) در مقابل پشیمانی این بنده کاری انجام می دهد که او باور نداشته است . چون اون به فکر این بوده که از خطاهایش صرف نطر شود . ولی خدا کاری بس والاتر و بالاتر انجام می دهد که فقط برازنده اوست خدای تعالی کارهای خلاف او را تبدیل به کار خیر می کند یعنی جرم تبدیل به کار خوب می شود نه اینکه از آن صرف نطر می شود بلکه عمل زشت مانند قتل و زنا را که او انجام داده بعد از توبه تبدیل به کارهای خوب می شوند . چون این کار غیر مترقبه هست یعنی شخص خطا کار جنین انتظاری نداشته خدای تعالی برای اطمئنان او می گوید (و کان الله غفورا رحیما ) ما این کار را انجام می دهیم چون غفار هستیم پس می بخشیم ولی بالاتر از اون رحیم هم هستیم یعنی بسیار مهربان ، پس کارهای خطای او را تبدیل به کار خوب می کنم.
اگه بخواهیم مثالی بزنیم مانند این هست که شما به کسی صد هزار تومان بدهکارید ونمی توانید باز پرداخت کنید . وقتی به نزد او می میری و میگی من نمی تونم پولت را بدم برام ببخش و از من نگیر ، ولی اون ضمن آنکه بدهی شما را می بخشد صد هزار تومان دیگر به شما می دهد . این در عرف انسانها تقریبا محال هست ولی خدا می گه من این کار را می کنم چون غفور و رحیم هستم
و هر کسی توبه کند و به سوی خدا برگردد همانا به سوی خدا بر گشته یه بر گشتی نیکو .
در اين آيه تاكيد مجدد بر توبه هست . چون شخص خطا كار از نظر روحي آسيب ديده و شايد در بار اتعالي فرمود: كه من از خطاي خطا كاران مي گذرم و عمل بد آنها را به عمل خوب تبديل مي كنم در اين ايه ك اصل كلي توحيدي را بيان مي كند كه ديگر جايي براي نا اميدي كسي باقي نماند .
خداي تعالي مي فرمايد: هركسي كه توبه كند (باهر نوع خطايي در هر زمانی و هر مکانی به هر اندازه ) و بعد از آن كار صالح انجام دهد (اين كار صالح همان جبران خطاست كه در برخي موارد برخي گناهان نياز دارند كه در توبه از آنها كارهاي جبراني انجام گيرد. مثلا اگر حق كسي ر اپايمال كرده بايد حقش را ادا كند ) هر اينه شكي نيست كه او به سوي خدا برگشته يك برگشتي نيكو .
2/2. توبه در کتاب منازل السایرین

در کتاب منازل االسایرین توبه را دومین مرحله بدایات ذکر کرده و گوید توبه بر سه درجه هست:
توبه عوام از مخالفت است برای درک ثواب بیشتر
توبه متوسطین توبه ازاستقلال گناه در اثر اعتماد به رحمت واسعه الهی
- دستور حضرت پیامبر برای جمع آوری خاشا ک در بیابان
توبه خواص از فوت وقت .
- ذکر گفتن امین الدین بلیانی 600000 هزار مرتبه لا اله الا الله در روز که حتی نانش را آرد می کرده که در وقت خوردن وقت ذکر گفتن را نگیرد.
قدر وقت ار نشناسد دل و کاری نکند بس خجالت که از این حاصل اوقات بریم
کاشانی در آخر این بحث گوید که : و لا یتم مقام التوبة الا بالا نتهاء الی التوبة من دون الحق ثم رویة علة تلک التوبة ثم التوبة من رویة تلک التوبة.

3/2. مراحل توبه
- مهمترین عامل در توفیق به توبه و ادامه آن ، نماز است . برای موفق شدن به نماز باید به چند نکته توجه کرد:
به محض شروع اذان نماز شروع کنید .
حتی الامکان سعی شود نماز را با جماعت خوانده شود .
نماز را زیاد طول ندهد چون این کار رغبت نماز گزار را در آینده کم می کند. در روایتی ازعلی (ع) در باره وپژگیهای حضرت پیامبر(ص) وارد شده که (کان اقصر صلاة فی تمام) کوتاه ترین نماز را می خواند با رعایت کامل و درست بودن آن .
- همچنین وضو در جلوگیری از گناه و دور نمودن وسوسه های شیطانی از قلب بسیارموثر است . سعی کنید تا می توانید همیشه با وضو باشید.

3. محاسبه
سومین مسئله از بدایات محاسبه است . محاسبه سعنی حساب رسی . در اینجا معنی محاسبه آن است که انسان سالک بعد ار بیداری و توبه برای خود بر نامه هایی را تعیین می کند محاسبه برای آن است که هر روز بررسی کند که آیا آن برنامه را درست انجام داده یانه ؟
این کار را معمولا باید در پایان فعالیت های روزانه انجام داد که قبل از خواب مناسب ترین زمان برای آن است . در هنگام ارزیابی در هر موردی که موفق شده و وظیفه خودش را انجام داده باید شکر الهی را انجام دهد و الحمد لله بگوید و هر کجا که موفق نبوده استغفار نموده و استغروالله ربی و اتوب الیه بگوید و عزم جزم بکند که دیگر آن را تکرار نکند.

بخش سوم : احوال و اندیشه های عالمان و عارفان شیعی

1- سيد حيدر عاملي :
عرفان قرن هشت كتاب جامع الاسرار . يكي از عرفان بلند منبعي است كه در عرفان نظري و عملي صاحب نظر بوده است . منتها در هيچ سلسله اي اسمش نيامده است . كتابهايش بيشتر عرفان نظري است .
2- حافظ شيرازي :
لسان الغیب خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی که دیوان اشعارش در ترویج عرفان از دیگر کتابهای عرفانی نقش بیشتری داشته است .
3- قطب محيي لاري (متوفای 897ق)
در اين كه ايشان شیعي است يا سني ترديد هست . داخل فرقه اي بوده است . اثر معروف ایشان در عرفان مكاتبات فارسی است که با نام مکاتبات قطب محيي بارها به چاپ رسیده و از سوی فیض کاشانی و ملاحبیب شریف کاشانی تلخیص شده است .
4- ادهم واعظ خلخالي متخلص به عزلتی (قرن 11ق)
او شاگرد شیخ بهایی بوده و در مدرسهء جعفریه اصفهان نزد او درس خوانده است. و پس از اتمام تحصیل حکم تدریس دردارلارشاد اردبیل را به وی دادند . ولی او وقتی به تبریز رسید با آشنا شدن با عارفی دل سوخته حکم را پاره نموده و وارد جرگه عارفان گردید.
او پس از مدتی به مقام قطب و ارشاد رسیده و در در دهخوارقان (آذرشهرفعلی) مدتی ساکن گردید و عاقبت به موطن خود خلخال برگشته و تا آخر عمر در آن شهر ساکن بوده و در همان شهر دار فانی را وداع نمود. و هم اکنون نیز مزارش در آن شهر مورد احترام و زیارت اهل دل است .
چند سال قبل بزرگداشتی از سوی اداره ارشاد اسلامی استان اردبیل برای ادهم خلخالی برگزار گردید.

ادهم شاعر زبردستی بوده و در اشعارش به عزلتی تخلص می کند و دیوان اشعارش امروزه به صورت منتشر نشده در دست است . علاوه بر دیوان عزلیات چند مثنوی عرفانی و اخلاقی از وی در دست است .

جلد اول مجموعه رسائل ادهم[2] اخیرا با اهتمام استاد عبدالله نوارنی منتشر شده ، این مجلد شامل چهارده رساله عرفانی و اخلاقی ادهم و به فارسی است که عنوان آنها چنین است:

1. لوازم الدبن شرح باب حادی عشر علامه حلی
2. شرع اعتقادت الامامیه شیخ بهاء الدین محمد عاملی
3. مسائل نماز
4. اصول دین به فارسی
5. تفسیر سوره فاتحه
6. ممعیار العمر و العمل
7. مشرق التوحید
8. لطائف الواقف
9. مخاطبة النفس
10 . سبُِحات الانوار
11. مصباح مشکات الانوار در ترجمه و تفسیر آیه نور
12. ذکريِِّۀ الهیّه
13. فقریّه فخریّه
14. صحائف الوداد و مکاتبب الاتحاد : شامل شصت و شش نامۀ عرفانی ادهم که به شاگردانش نوشته است.

قبل از این رسال هم کتاب کدو مطبخ قلندری از آثار ادهم منتشر شده است . این اثر کشکول ادهم است و شامل مطالب متفرقه ، طنز ، فکاهی، ادبیات با نتیجه گیری های اخلاقی و عرفانی است . [3]

نمونه ای از نظم ادهم
خدایا تو توفیق کن یار من برآور ز هر مطلبی کار من
مدد شو که درمانده و بی کسم ز هر مانده در راه دین واپسم
مر نفس سگ ساخت رسوا بسی ندارم به غیر از تو ملجـأ کسی
ستمها کند بر من این زشت خو به فریاد من رس زبیداد او
که از گوش هوشم بمالد روان که هم از زبان افکند در زیان
دلم را سیه کرد و جانم فگار به دنیا وعقبی مرا شرمسار
به اعراض والوان زند راه من ز صورت پرستی است جانکاه من
ز بوی ریاحین نا پایدار مرا کرده محروم از بوی یار
نهاه است در راه من دام کام نیارم که بردارم از بیم گام
عَجب تر از این آن که آن رو سیاه کند عُجب بر کارهای تباه
ظلوم و جهول است و بی اعتبار نه علمش بود نی عدالت شعار
شده عاشق سجن تنگ بدن فراموش کرده ز غفلت وطن
چه گویم به چندان که گویی بد است نگون سار و بدبخت و نا بخرد است

***
نیست از بهر آسمان ازل نردبان پایه ای به ز علم و عمل
***

بيا عزلتى ره به كردار بر كه سودى ندارد به گفتار در
بود معرفت بار شاخ عمل تو در قول جويى و طول امل
ره دين طريق عبادت بود تو را كار دايم بطالت بود
زاخلاص ناجى بود مرد كار تو را سمعه و حيله باشد مدار
صفا در رياض رياضت بود تو را ساز اسباب عادت بود
بود گنج بى‏رنج ترك هوا تو از حرص گشتى نعم مبتلا
تو را نام چون ادهم آدم فقير برو پند از پور ادهم بگير
اگر يافت انگشترى او به بام تو هم يافت خواهى خدا را بنام
بنزد كسى گو به حق آشناست خدا دان جدا و خدا خوان جداست
براى تو پندى نهادم اساس جز آن هرچه دارى بر آن كن قياس
بكن حلقه گوش اين گفته را بدان قيمت آن لؤلؤ سفته را
اگر طالب استقامت شوى حكايت نباشد بدين نيكويى
اگر در سراى سعادت كس است ازين نسخه يك نكته او را بس است
به هر حال بازت علاج آن بود كه ذكرويت مونس جان بود
به اسرار حق آن زمان ره برى كه او را دمادم به ياد آورى
مرو جز ره او به راه دگر كه جزوى نباشد پناه دگر
فرو ريز از ديده اشك نياز بكن عرض احوال بر كارساز
پذيرد مگر عذر تو از كرم به تو فضل و احسان كند دم به دم

نمونه ای از نثر ادهم :
در کتاب سبحات الانوار گوید:
در افواه مشهور است و در کتب مسطور است که دانشمندی از بابا فرج الله تبریز رضوان الله علیه پرسید که حکیم عالم را قدیم میداند و متکلم حادث ، تو که صوفی ای چه می گویی :
ازسر صدق و از طریق یقین کرده بابا به کردگاریمین
که فرج دیده تا بگشاده است نظرش بر جهان نیفتاده است
وصف چیزی که نبود آن موجود کی خردمند را شود مقصود [4]

توضیح: این شخص امام فخرزاری دانشمند مشهور بوده است. در کتاب سفینۀ تبریز نوشته شده که فخر رازی زمانی که در تبریز بوده با شاگردانش به نزد بابا فرج تبریزی مشهور به اخی فرج شرفیاب شد. فخر رازی که رویۀ فلسفی و کلامی داشت از بابا فرج سوال می کند که نظرش در باره عالم چیست؟ بابا فرج پاسخ می دهد که:
که فرج دیده تا بگشاده است نظرش بر جهان نیفتاده است
فخر رازی به شاگردان می گوید برخیزید که با این کلام دیگر مجال بحث و استدلال باقی نمی ماند .

جز دانشمندان قرن 11 هجري بوده است و در اصفهان شاگرد شيخ بهايي بوده است و شيخ بهايي هم رياست دانشگاه اردبيل را به ايشان داده است . ايشان پيش عارف تبريزي مي رسد و تفكراتش عوض مي شود و عرفان مي شود . .
5- آقا محمد بید آبادی
بيد آبادي يكي از عارفان غير سلسله اي است و شايد يكي از مهم ترين آنها هم باشد : يك مقدار بايد در این مورد فرد توضيح دهيم .
ايشان كتاب فلسفي و عرفاني كمی ز خود بر حای گذارده است نگارنده تاکنون سه اثر در باره این مرد بزرگ منتشر نموده است بدین عنوان ها :
1- آشناي حق : در شرح حال و انديشه و افكار ايشان است .
2- حسن دل : از آقا محمد بيدآبادي که يك نامه عرفاني مفصل در سیر و سلوک است .
3- تذكره السالكين : شامل 22 نامهء عرفانی از آقا محمد جمع آوري شده است . در قم از سوی پژوهشکده باقرالعلوم به چاپ رسیده است .
الان تنها عارفي كه بعد از صفويه داريم و بين عارفان و متشرعه هم مقبوليت دارد همين فرد است ,در كتابها درباره اين فرد مبحث زياد شده است .ايشان در قلمش بسيار زياد است .

چند مطلب درمورد انديشه هاي عرفاني ايشان :
يك از نامه هاي ايشان که در كتاب تذكره السالکین منتشر شده و مهمترين نامه ايشان است ولي مخاطبش مشخص است . نامه آقا محمد بيد آبادي با اين مورد شروع مي شود ( يا اخي و حبيبي )
در اين نامه توصيه هايي مي كند :
1- عالي نمودن همت : هم در امئرات مادي و هم معنوي , همت عالي انسان را به حركت و نشاط وا مي دارد . آدمي به همت خود پرواز مي كند , يعني تقويت اراده مي كند .
2- ذكر ياد مرگ : انسان بيايد مرگ را ياد كند و از فكر غير خارج شود
در اين باره بايد توضيح داد : مي گويند كه حافظ در ديوانش لفظ مرگ را پيش از زندگي به كار برده است .
آن ياد مرگي كه آقاي بيد آبادي تاييد مي كند : ما دو نوع ياد مرگ داريم .
3- ياد مرگ منفي : انسان ياد مرگ را بهانه اي قرار بدهد كه از تلاشي و شكوفايي و تحرك كه خودش را راحت كند كه بگويد مي ميرد , كه از اين بايد دوري كرد چون ضد روحيات رواني است , عارفان ما هم منظورشان از ياد مرگ اين نيست , متاسفانه يك عده اي مي خواهند اين را به گردن دين بگذارند كه اين درست نيست و اين كه همه بزرگان ما كارو تلاش و كوشش براي زندگي مي كردند آن ياد مرگي كه همراه با ركود باشد غلط است و نوعي نعمت است .
4- اما آن ياد مرگي كه مثبت و حركت آفرين است آن است كه ما مرگ را در نظر داشته باشيم چون خيلي از كارها در وقت مرگ ثمر خواهد شد .
ياد مرگ يك نوع مهار است كه انسان را از زشتي ها و گناه دور مي كند .
طبق اين ديدگاه مثبت مرگ نحوه مردي هم فرق دارد . مرگ افتادن به سياه چال نيست به تاريكي فرو رفتن نيست , مرگ آن است كه انسان از يك جاي محدود به جاي نا محدود منتقل مي شود . مرگ يك حالتي دارد كه انسان از نفقان وارد كمال مي شود .
ياد مرگ منظور ياد مرگ منفي نيست , بلكه مثبت و با نشاط بودن است .
مرگ در انسانهاي شايسته و مومن يك حالت نشاط زا است و علت اينكه وحشتناك جلوه مي كند , دوري ها و كم ايماني است .
تلقي هاييكه از مرگ در ذهن ما ظلم شده است , ياد مرگ حالت تخريبي پيدا كرده است . ياد مرگ اكثر حركت آورد درست است نه آن كه ركود آورد .
5- تحميل اين كار به هوس نمي شود : تا اين مقامات معنوي كه انسانها به دنبال آن هستند به هوس نمي شود , يعني تا از هوس نگذري كار آسان نمي شود .
تا جلوي هوي و هوس گرفته نشود كار اين دنيا درست نمي شود , ما بايد خواسته هايمان را زير پا بگذاريم .
در كارهاي معنوي ما بايد خيلي از قيودات را دورش را خط بكشيم
6- توسل به ائمه (ع) : پشت پا به علايق دنيا زنيد .
7- هم خود را هم واحد نماييد , يعني يك قصد واحد بيشتر نداشته باشيم .
6. صدر الدين محمد كاشف دزفولي :
يكي ديگر از عارفانی که داحل سلسله نبوده كاشف دزفولي بود . او حدود 30 تا 40 اثر دارد که همه آثارش به فارسي است . كاشف شاعر هم بود که اسمش صدر الدين و نخلصش كاشف بود.
او سه تا ديوان دارد كه يكي از آنها در كتابخانه ملی تبريز و دیگری در كتابخانه آیت الله مر عشي نجفي نگهداری می شود .
7. سيد علي شوشتري
متاسفانه ما از اين فرد هم اثري عرفاني در دست نداريم : ايشان شاگردي دارند ملاحسینقلی همدانی که نام وی را نیز زنده نگه داشته است و شاگرد دیگری به نام وفايي شوشتري که از ايشان دیوان اشعاری به ضمیمه چند نامه عرفاني باقی مانده که در نامه هایش از شوشتری یاد کرده است .
8 - عارف كامل آخوند ملّا حسينقلى همدانى (1239 - 1311ق)
آخوند ملّا حسينقلى همدانى به سال 1239 در روستاى شوند از توابع شهر همدان ديده به جهان گشود. پدرش، رمضانعلى كه به چوپانى اشتغال داشت علاقه وافرى داشت كه فرزندش به تحصيل علم بپردازد و در زمره عالمان در آيد. به همين جهت او را به تهران فرستاد.
آخوند در تهارن در مدرسه مروى از حوزه درس فقيه شيخ عبدالحسين تهرانى مشهور به شيخ العراقين استفاده نمود. در زمانى كه وى در تهران بود آوازه علم و معرفت حاج ملّا هادى سبزوارى متخلّص به اسرار فيلسوف مشهور عصر كه در موطن خود سبزوار كلاسهاى فلسفه برگزار نموده و به تدريس فلسفه استغال داشت، در سراسر ايران پيچيده بود. آخوند كه تشنه علم و معرفت بودند، براى بهره‏ورى از فيوضات آن حكيم متألهه روى به سبزوار نهاد.
شهيد مطهّرى در اين مورد نيكو تعبيرى دارد بدين ترتيب:
بزرگترين حسنه حكيم سبزوارى، مرحوم حكيم ربّانى، عارف كامل الهى، فقيه نامدار، آخوند ملّا حسينقلى همدانى در جزينى 1 است. اين مرد بزرگ و بزرگوار كه فرزند يك چوپان پاك سرشت بود و براى ادامه تحصيل از همدان به تهران آمد، صيت، شهرت و جاذبه معنويّت حكيم سبزوارى او را به سبزوار كشانيد. مدّتى كه تاريخ و مقدارش را فعلاً نمى‏دانم در حوره آن حكيم شركت كرد.
اگر همه شاگردان حوزه حكيم سبزوارى به حضور او افتخار مى‏كنند، حوزه حكيم به حضور چنين مردى مفتخر است.
{P - خدمات متقابل اسلام و ايران، مرتضى مطهّرى 218/2 - 219. P}
آخوند بعد از آنكه پيمانه معرفت از محضر حكيم سبزوارى لبريز نمود، كوله بارش را از سبزوار برچيده و راهى عتبات عاليات گرديد.
او در نجف به درس خاتم الفقهاء و جمال الزاهدين شيخ مرتضى انصارى (متوفاى 1283ق) حاضر مى‏شود. ولى تدبير الهى براى وى راه ديگرى را انتخاب نموده بود. آخوند خود نقل مى‏كند:
روزگارى نيز به نجف اشرف به درس شيخ انصارى مى‏نشستم. مگر گاهى دريافتم كه شيخ على الدوام ايّام چهارشنبه را به منزل آقا سيّد على شوشترى مى‏شود، از تلاميذ خويش. و روزى بدانجا شدم و يافتم شيخ را نشسته به هيئت تلميذ و سيّد را مشسته به هيئت استاد و سيّد چيزها مى‏فرمود. مگر در دل گذراندم كه من نيز على الدوام بدين حضرت شوم و چون برخاستم سيّد با من فرمود كه اگر خواستى همى آى و از آن روز بدان حضرت بار يافتم.
{P - تاريخ حكماء و عرفاى متأخر بر صدرالمتألهين، منوچهر صدوقى سها، ص 134. P}
آخوند كه ساليان دراز دنبال چنين استادى بود مشتاقانه در درس تربيتى آقا سيّد على شوشترى حاضر مى‏شود. به طورى كه نظر استاد را جلب مى‏كند و استاد عنايت ويژه‏اى به وى مبذول مى‏دارد.
شيخ آقا بزرگ تهرانى در نقباء البشر واقعه‏اى نقل نموده كه شدّت اين ارادت را مى‏رساند. او مى‏نويسد:
آخوند در ايّام تحصيل در مجف در مدرسه سيلميه حجره داشت و در همان ايّام سخت بيمار مى‏شود و در بستر بيمارى در حجره مى‏خوابد. اتّفاقاً پزشكى از مريدان سيّد در همان ايّام وارد نجف اشرف مى‏شود و به خدمت آقا سيّد على شوشترى مى‏رسد. سيّد از دكتر درخواست مى‏كند كه سريعاً در مدرسه سيليمه بر بالين آخوند همدانى حاضر شود و به مداواى وى بپردازد.
دكتر پس از حضور در بالين مريض و معاينه، خدمت سيّد مى‏رسد و اعلام مى‏كند مريضى وى صعب العلاج است و معالجه‏اش به هزينه سنگين نياز دارد. سيّد به دكتر مى‏فرمايد كه برگرد و مريض را معالجه كن، اگر چه هزينه درمان وى به صد تومان هم برسد.
{P - نقباء البشر، شيخ آقا بزرگ تهرانى 676/2. P}
شيخ در توضيح مطلب مى‏نويسد كه صد تومان در آن عصر مبلغ سنگينى بود و كمتر كسى از اهالى نجف بود كه داراى صد تومان دارايى و مايملك باشد.
از نقل فوق ميزان اعتناى مرحوم شوشترى به شاگرد برجسته خود كاملاً مشهود است.
و عجيب است كه سيّد با بصيرتى كه داشته در علاقه و اهتمام خود به خطا نرفته بود و تاريخ نشان داد كه آخوند جانشين مكتب اخلاقى وى گرديد و خدمات شايانى به عالم دين و مذهب نمود.
سيد پيوسته به فكر تكميل و تربيت شاگرد برجسته خود بود. بعد از فوت شيخ انصارى در سال 1381ق، آخوند مصمم مى‏شود كه تدريس دروس فقهس استاد خود شيخ انصارى را دنبال كند و تدريس را از آنجا كه باقى مانده شروع نمايد. وقتى سيّد از اين تصميم آخوند آگاه مى‏شود، نامه‏اى براى او مى‏نويسد بدين مضمون:
»اين روش شما تام و تمام نيست و شما مقامات عاليه ديگرى را بايد حائز گرديد«.
{P - رساله لب اللباب در سير و سلوك اولى الالباب، آيت‏اللَّه محمّد حسين حسينى تهرانى، ص 157. P}
و اين تذكّر آخوند را منقلب ساخته و كرسى تدريس را رها مى‏سازد.
آخوند زير نظر آقا سيّد على شوشترى مراتب عالى علم و عمل را طى مى‏كند و خود آيتى عظيم و سرآمد عالمان عصر خود در تهذيب نفس و تربيت نفوس مى‏گردد. و نفوس مستعده اطراف او را مى‏گيرند و از زلال حقايق معرفت او پياله پر مى‏كنند. آخوند در دوران زندگى خود، عدّه بى شمارى را دسنتگيرى نموده و آنهإ؛ سچ را از عالم ماده و ماديّت به عالم قدس و ملكوت و معنويّت سير داده است.
شاگردان مكتب تربيتى آخوند را بيش از سيصد نفر ذكر نموده‏اند كه نام چند تن از سرآمد آنها بدين قرار است:
1 - سيّد احمد كربلايى
2 - داماد آخوند، سيّد ابوالقاسم اصفهانى
3 - سيّد آقا دولت آبادى
4 - شيخ محمّد بهارى همدانى
5 - شيخ باقر قاموسى
6 - ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى
7 - سيّد محمّد سعيد حبوبى
8 - شيخ آقا رضا تبريزى
9 - شيخ على فرزند آخوند
10 - شيخ على قمى
11 - شيّد محمود طالقانى نجفى
12 - شيخ موسى شراره
آثار قلمى آخوند در دستبرد حوادث گرفتار تندباد حوادث شده و كمى از آنها به دست ما رسيده است. شيخ آقا بزرگ تهرانى اين آثار را از آخوند نام مى‏برد:
1 - تقريرات درسى استادش شيخ انصارى؛ اين تقريرات در فقه و اصول بوده و مباحث زيادى از اين دو علم را شامل است.
{P - الذريعه 376/4. P}
از اين تقريرات بخش مربوط به قضاء، با عنوان القضاء الاسلامى به تحقيق دكتر حسن سلمان در بيروت توسط المؤسسة الاسلامية للنشر در دو جلد به چاپ رسيده است.
2 - دستورات اخلاقى و عرفانى؛ دستوراتى بوده كه آخوند به شاگردان خود نوشته است. از اين دستورات آنچه تاكنون باقى مانده همين است كه در كتاب حاضر آمده است و از همين مقدار اندك، عظمت روحى آخوند كاملاً هويدا و معلوم است.
3 - تقريراتى كه شاگردان آخوند از درسهاى وى نوشته‏اند. اين تقريرات در چند جلد هستند با اين عنوان‏ها:
الف: مسائل قضا كه نام تقرير كننده ذكر نشده است.
ب: سه جلد شامل مباحث صلاة مسافر، الخلل، قضا و شهادت از يكى از شاگردانش.
ج: كتاب رهن باز از يكى از شاگردان آخوند.
د: تقريرات درس‏هاى اخلاق آخوند كه توسّط يكى از شاگردان وى تحرير شده است.
{P - نقباء البشر 677/2. P}
از اين تقريرات متأسّفانه اثرى فعلاً در كتابخانه‏اى شناسايى نشده است.
آخوند بعد از عمرى مجاهده و رياضت در طلب مقصود عاقبت در حالى كه عزم زيارت سرور عاشقان و سالار شهيدان حسين بن على 8 را داشت در راه كربلا در 28 شعبان 1311ق داعى حقّ را لبّيك گفت و به سوى معبود شتافت و جنازه پاكش در جوار مولايش در حاير حسينى در آرامگاه ابدى خود قرار گرفت. روحش شاد و راهش پر رهرو باد.
آخوند داراى روحى بزرگ بود و عزمى راسخ در طى طريق الهى داشت. به همين جهت كلامش و نگاهش هر شنونده و بيننده‏اى را تحت تأثير قرار مى‏داد. از آخوند و تأثيرش در نفوس مستعد حكايتها نقل شده كه ما چندى را براى زينت اين مقال، با تلخيص ذكر مى‏كنيم:
نقل است كه مرحوم آخوند در يكى از سفرهاى خود با جمعى از شاگردانش به عتبات عاليات مى‏رفت. در بين راه به قهوه خانه‏اى رسيدند كه جمعى از اكرد مى‏خواندند و پاى كوبى مى‏كردند.
مرحوم ملّا حسينقلى همدانى به شاگردان خود فرمود: يكى برود و آنان را نهى از منكر كند. بعضى از شاگردان گفتند اينها به نهى از منكر توجّه نخواهند كرد، فرمود: من خودم مى‏روم. وقتى كه نزديك شد به رئيسشان گفت: اجازه مى‏فرمائيد من هم بخوانم شما بنوازيد؟
رئيس گفت: مگر شما بلدى بخوانى؟
فرمودآ: بلى. گفت: بخوان. مرحوم آخوند شروع كرد به خواندن اشعار ناقوسيّه.
{P - دين ما علماى ما، تاج لنگرودى، ص 16 و 17. P}
لا اله الا اللَّه
حقّاً حقاً صدقاً صدقاً
اِنَّ الدُّنيا قد غَرّتنا
و اشتغلتنا و استهوتنا
يا بنَ الدّنيا مهلاً مَهلاً
يابن الدّنيا دقّاً دقّاً
يابن الدُّنيا جمعاً جمعاً
تفنى الدُّنيا قرناً قرناً
ما من يومٍ يمضى عَنّا
الّا أوهى رُكناً مِنّاً
قد ضيّعنا داراً تبقى
و استوطنّا داراً تفنى
لسنا ندرى ما فرّطنا
الّا يوماً ما قدمتنا
{P - ترجمه: »معبودى به حق و شايسته پرستش جز خدا نيست اين را به حقّ و آراستگى مى‏گويم«
»براستى كه دنيا ما را فريفت و ما را به خود سرگرم نمود و ما را سرگشته و مدهوش گرداند«
»اى فرزند دنيا آرام باش آرام، اى فرزند دنيا در [كار خود] دقيق شو دقّتى«
»اى فرزند دنيا [كردار نيك] گردآوردنى كن، گردآوردنى دنيا سپرى مى‏شود پيوسته پيوسته«
»هيچ روزى از عمر ما نمى‏گذرد جز اينكه پايه و ركنى از ما را سست مى‏گرداند«
»ما سرايى را كه باقى است ضايع نموديم و سراى فانى را وطن و جايگاه خويش ساختيم«
»ما آنچه را در آن كوتاهى نموده‏ايم نمى‏دانيم مگر روزى كه چهره در نقاب خاك كشيم«. P}
اكراد وقتى اين اشعار را شنيدند به گريه در آمدند و به دست و پاى ايشان توبه كردند. يكى از شاگردان مى‏گفت: وقتى كه ما از آنجا دور شديم هنوز صداى گريه به گوش مى‏رسيد.
{P - ديلمى در ارشاد القلوب روايت نموده كه حارث اعور گويد: همراه با حضرت اميرالمؤمنين 7 سير مى‏نمودم تا در حيره به دير نصارى برخورديم و از آن دير صداى ناقوس لند بود. حضرت فرمود: اى حارث آيا مى‏دانى كه ناقوس چه مى‏گويد؟ عرض كردم خدا و رسولش و ابن عمّ رسولش داناترند. فرمود: ناقوس مَثَل دنيا و خرابى آن را مى‏سرايد. سپس از زبان ناقوس اين اشعار را خواند. حارث گويد: عرض كردم: اى اميرمؤمنان آيا نصارى تفسير صداى ناقوس را اينگونه كه فرموديد مى‏دانند؟ حضرت فرمود: اگر مى‏دانستند مسيح 7 را به عنوان الهه بر نمى‏گزيدند. حارث گويد: فرداى آن روز من به نزد ديرانى رفتم و گفتم: به حقّ حضرت مسيح 7 همانگونه كه ناقوس را مى‏نواختى به صدا درآور و او چنين كرد و من تفسير آن را همانگونه كه آموخته بودم، گفتم تا به پايان اشعار رسيدم. ديرانى سوگند داد كه به پيامبرتان سوگندت مى‏دهم كه چه كسى اين تفسير را برايت گفته؟ گفتم: همان مردى كه ديروز همراه من بود. گفت: آيا بين او و پيامبرتان خويشاوندى است؟ گفتم: آرى او پسر عموى اوست. گفت: سوگند مى‏خورم كه اين را از پيامبرتان شنيده و اسلام آورد و سپس گفت: من در تورات خوانده‏ام كه پيامبر آخر زمان صداى ناقوس را تفسير مى‏كند. (ارشاد القلوب، ص 373).
قاضى قضاعى در دستور معالم الحكم و مأثور مكارم الشيم اين اشعار را چنين نقل كرده است:
مهلاً مهلاً يابن الدّنيا
نهلاً مهلاً انَّ الدّنيا
قد غرّتنا و استهْوَتْنا
لسنانَدرِى ما فرَّطْنا
فيها الا أن قدمتنا
ما من يومٍ يمضى عنّا
الا هدّت منّاركناً
زِنْ ما تأتى زِلْ ما تأتى
زِنْ ما تأتى زِلْ ما تأتى
وزناً وزناً وزناً وزنا
تفنى الدّنيا قرناً قرناً
يا ابن الدّنيا جمعاً جمعاً
يا ابن الدّنيا سرطاً سرطاً
ما من يومٍ يمضى عنّا
اءلا اثقل منّا ظهراً
اِنَّ المولى قد خيّرنا
انّا نحشر غُرلاً بُهماً
قد ضيّعنا داراً تبقى
واستو طنّا دارا تفنى P}
آقا محمّد حسين مجاهد نوه دخترى آخوند ملا حسينقلى همدانى از جدّ خود چنين ياد مى‏كند:
»يك روز، آخوند سر كلاس درس چند بار پشت سر هم تكرار مى‏كند: آفرين سيّد محمّد سعيد، آفرين سيّد محمّد سعيد.
{P - آقا سيّد محمّد سعيد حبوبى از شاگردان ارشد آخوند ملا حسينقلى همدانى است. او علاوه بر مقام شامخ در عرفان، در عراق با استعمار پير انگليس مبارزه نمود و رهبرى نود هزار مسلمان را در بصره، در جنگ عليه انگليسيها به عهده داشت. مرحوم حبوبى شاعرى زبر دست نيز بود و اشعار غرّايى به عربى سروده است. ديوان اشعارش در نجف و قم به چاپ رسيده است. وفات وى در سال 1333ق اتّفاق افتاده است. P}
به طورى كه حاضران همه تعجّب مى‏كنند كه اين چه حرفى بود. بعداً كه از سيّد محمّد سعيد حبوبى سؤال مى‏كنند كه تو در آن روز كجا بودى؟ جواب مى‏دهد كه در قايق نشسته بودم و از كوفه به كربلإ؛ ظچ مى‏آمدم، در كنار من مرد عربى خوابيده بود و سرش را به كتف من گذاشته بود و خرخر كنان آب دهانش را روى من مى‏ريخت. ولى من دلم نيامد كه او را بيدار كنم. آن وضع را تا كربلا تحمّل كردم ولى او را بيدار نكردم. و تحسين‏آخوند نسبت به سيّد محمّد سعيد به خاطر همين امر بود.
{P - روزنامه جمهورى اسلامى، ش 4406، مورخه 73/5/27، ص 14. P}

9- حكيم عارف آيت‏اللَّه شيخ محمّد بهارى (1265 - 1325ق)
عارف سالك، حاج شيخ محمّد بهارى فرزند حاج ميرزا محمّد از عالمان و عرفاى طراز اوّل و يكى از ستارگان تابناك آسمان علم و فضيلت و عرفان است.
مرحوم بهارى در سال 1265ق در شهر بهارچشم به جهان گشود. بعد از{P - شهر بهار مركز بخش بهار يا سيمينه رود، شهرستان همدان است. اين شهر در 19 كيلومترى شمال غرب همدان واقع است و داراى 16 مسجد و يك كتابخانه با هفت هزار جلد كتاب مى‏باشد. اين بخش از دو دهستان سمينه رود و خدابنده‏لو تشكيل يافته و مجموعاً داراى 311 آبادى مى‏باشد. جمعيّت اين شهر در سال 1365ق، 21678 نفر بوده است. »نقل از دايرة المعارف تشيّع 510/2«. P}
رسيدن به دوران رشد، به اتّفاق حاج شيخ باقر بهارى در شهر بهار به مكتب خانه ملا عباس على رفته و سپس از درس مرحوم ملا جعفر بهره گرفت.
پس از آن در بروجرد بر حلقه درس آيت‏اللَّه حاج ميرزا محمود بروجردى پدر آيت‏اللَّه العظمى حاج آقا حسين بروجردى پيوست. و در حالى كه 32 سال بيشتر نداشت با اخذ درجه اجتهاد به نجف اشرف عازم شد.
مرحوم بهارى در نجف از ملازمان درس آخوند ملا حسينقلى همدانى گرديد و پيوسته ملازم وى بود به طورى كه آن مرحوم در حقّ اين شاگرد زبده خود مى‏فرمود:
»حاج شيخ محمّد بهارى حكيم اصحاب من است«.
{P - روزنامه جمهورى اسلامين، ش 9/1369/3342، 19، ص 8. P}
ورود مرحوم بهارى به نجف در حدود سال 1297ق صورت گرفته و او از اين سال تا پايان عمر آخوند ملّا حسينقلى همدانى ملازم وى بوده است.
در مورد شدّت ارتباط وى با استادش، از همكلاسى وى عارف كامل سيّد احمد كربلايى مطلب جالبى نقل شده است:
علّامه تهرانى از علّامه طباطبايى و او از استاد خود آقا سيّد على قاضى نقل مى‏كند كه مرحوم سيّد احمد كربلايى فرمودند:
»ما پيوسته در خدمت مرحوم آيت الحق آخوند مولى حسينقلى همدانى بوديم و آخوند صد در صد براى ما بود. ولى همين كه آقاى حاج شيخ محمّد بهارى با آخوند روابط آشنايى و ارادت پيدا نمود و دائماً در خدمت او تردد داشت آخوند را از ما دزديد«.
{P - توحيد علمى و عينى، محمّد حسين حسينى تهرانى، ص 17 پاورقى. P}
بدين ترتيب بهارى در حدود پانزده سال در سفر و حضر در خدمت آخوند بود. و آخوند نيز او را وصىّ خود قرار داد.
در سال 1311ق كه آخوند به رضوان الهى خراميد، حاج شيخ محمّد بهارى در نجف شيوه و طريدق تربيتى استادش را دامه داد و كسان بسيارى از علماء و تجّار ايرانى و عرب و هندى از محضرش كسب دستور سلوك مى‏نمودند. و ايشان نيز شفاهاً يا با نامه آنان را هدايت مى‏نمود و بدين ترتيب مكتب آخوند را استمرار و تداوم مى‏بخشيد.
او آنچنان جاذبه‏اى داشت كه نوشته‏اند:
»فى المثل اگر شتربانى ده قدم با او راه مى‏رفت فدايش مى‏شد«.
{P - دايرة المعارف تشيّع 514/2. P}
بهارى همچنان مقيم نجف بود تا اينكه مريض مى‏شود. دكتر براى درمان ايشان توصيه مى‏كند كه بايد تغيير آب و هوا بدهد لذا ايشان نيز براى زيارت امام رضا 7 عازم مشهد مى‏شوند. و بعد از زيارت قصد مراجعت به نجف را داشتند. ولى چون بيماريش شدّت يافت به زادگاهش بهار برگشت. تا اينكه در نهم رمضان 1325ق روحش به رضوان الهى پر كشيد و پيكر پاكش در زادگاهش، شهر بهار در آرامگاه ابديش قرار گرفت.
هم اكنون مزار آن عالم وارسته در ميان بيش از 80 شهيد گلگون كفن انقلاب اسلامى و جنگ تحميلى عراق عليه ايران در بهشت شهداى شهر بهار، زيارتگاه عارف و عامى است.
مرحوم اسماعيل تائب تبريزى تاريخ درگذشت وى را با اين قطعه بيان نموده است:
شيخ بهارى سَمِىَّ حضرت خاتم
رفته از اين نشأة در جوار محمّد
رو به در مصطفى نهاد و شد آن در
مأمن و منجاء و مستجار محمّد
تائب شوريده بهر گفتن تاريخ
خواست كند گوهرى نثار محمّد
غوطه زد اندر بحار فكرت و گفتا
»آه خزان شد گل و بهار محمّد«{P - جمله »آه خزان شد گل و بهار محمّد« به حساب ابجد برابر با 1326 مى‏شود و اين موافق است با قول عدّه‏اى از تراجم نگاران كه سال فوت مرحوم بهارى را 1326 مى‏دانند. (معارف الرجال، حزرالدّين 270/1). همچنين اگر سال فوت ايشان را همان 1325 بدانيم اختلاف يك سال و دو سال در ماده تاريخهايى كه با جمله مى‏سازند امرى رايج و داير بين اهل فن بوده است. الذريعه 46/4. P}
از مرحوم بهارى تنها يك دختر مانده است.
آثار علمى مرحوم بهارى منحصر در مكاتباتى است كه براى شاگردان خود به صورت دستورات سير و سلوكى نگاشته است. تعدادى از اين مكاتبات در كتاب حاضر جمع شده و هم اكنون تنها اثر قلمى باقيمانده از آن مرحوم است. ما در مورد اين كتاب و محتواى آن بعد از اين بحث خواهيم نمود.
خاطرات عبرت آموزى از مرحوم بهارى سينه به سينه نقل شده است. از آن جمله مرحوم آيت‏اللَّه العظمى آخوند ملّا على معصومى همدانى از يكى از شاگردان ايشان نقل كرده‏اند كه گفت:
نزد مرحوم بهارى درس اخلاق مى‏خوانديم. پس از چند جلسه يك روز به محلّ درس مراجعه كرديم. مرحوم بهارى فرمود: ديگر درس نيست.
عرض كرديم: چرا؟ فرمود: آيا در طى اين مدّت تغيير حال در خود مشاهده كرده‏ايد؟ اگر نكرده‏ايد، طبيب را عوض كنيد.
{P - دايرة المعارف تشيّع 512/3. P}
مرحوم شيخ جواد انصارى همدانى(1339ق) كه خود اهل سلوك و معرفت{P - براى شرح حال وى مراجعه شود به دايرة المعارف تشيّع 558/2. P}
بودند و در همدان سكونت داشتند پيوسته براى زيارت و استمداد از روح مرحوم بهارى به بهار مى‏آمدند و چه بسا اين مسافت را كه حدود 19 كيلومتر است پياده طى مى‏كردند.
{P - روح مجرّد، سيّد محمّد حسين حسينى تهررانى، ص 157. P}
علّامه تهرانى نيز مى‏فرمايد:
اين حقير كراراً و مراراً براى زيارت مرقدش به بهار همدان رفته‏ام.
معروف است كه آن مرحوم از ميهمانان خود پذيرايى مى‏كند. حقير اين{P - توحيد علمى و عينى، سيّد محمّد حسين حسينى تهرانى، ص 17. P}
مطلب را امتحان كرده‏ام و در ساليان متمادى چه در حيات مرحوم انصارى و چه در مماتشان كه به همدان زياد تردد داشته‏ام، هر وقت به مزار مرحوم شيخ آمده‏ام به گونه‏اى خاص پذيرايى فرموده است. و بسيارى از دوستان هم مدعى اين واقعيّت مى‏باشند.
{P - روح مجرد، ص 157. P}
حضرت آيت‏اللَّه شيخ محمّد حسين نائينى در مورد عظمت روحى مرحوم بهارى فرموده است:
شهر آنجا است كه شيخ محمّد بهارى خفته است«.
{P - روزنامه كيهان، ش 15104، تاريخ 73/4/21، ص 6. P}
عارف كامل شيخ حسنعلى نخودكى اصفهانى در مورد مرحوم بهارى چنين مى‏نويسد:
اين حقير كثير التقصير را با مرحوم آقا شيخ محمّد بهارى 1 مودت و ارادتى بود. به اين معنى كه چند روزى در نجف به خدمتشان رسيدم و خيلى اظهار مرحمت فرمودند. پس از چند روز كه حقير عازم اصفهان شدم تعليقه‏اى به حقير مرقوم فرمودند كه در آن نوشته بودند:
»اگر وصيّت به تو نويسم، زيره به كرمان فرستادن است و اگر وصيّت از تو بخواهم فالوده پيش هالو نهادن است«. و پس از اندكى فوت نمودند.
{P - نشان از بى نشان‏ها، على مقدادى اصفهانى، ص 530. P}

10- عارف صدانى آيت‏اللَّه العظمى سيّد احمد كربلائى (؟ - 1332ق)
او فرزند سيّد ابراهيم موسوى تهرانى است و در شهر كربلا چشم به جهان گشوده، و به همين جهت به كربلائى مشهور و ملقّب است.
او عالمى جليل، فقيهى كبير، حكيمى ژرف انديش، و زاهدى عارف و عابد است.
سيّد احمد كربلايى در فقه و اصول از شاگردان حاج ميرزا محمّد حسن شيرازى و ميرزا حبيب اللَّه رشتى و ميرزا حسين خليل تهرانى است.
امّا در عرفان و اخلاق و تربيّت از شاگردان ممتاز مكتب آخوند ملّا حسينقلى همدانى است. او با عديل و هم رديف خود شيخ محمّد بهارى در ميان سيصد تن شاگرد آخوند از مبرزين شاگردان او بودند. بعد از درگذشت آخوند او و مرحوم بهارى راه استاد خود را ادامه دادند. و بعد از آنكه مرحوم بهارى به علّت بيمارى ناگزير از ترك نجف گرديد او يگانه عالم اخلاق و مربى نفوس و راهنماى طالبان حقيقت در طى راه منقصود و ورود در سُبُل سلام و ايصال به كعبه مقصود و حرم معبود، در نجف بوده است.
شيخ آقا بزرگ تهرانى كه مدّتى همسايه مرحوم كربلايى بود از ايشان چنين ياد مى‏كند:
سيّد احمد، در مراتب علم و عمل و سلوك و زهد و ورع و تقوى و معرفت باللَّه و خوف و خشيّت از او يگانه فرد زمان و اوحدى عصر خود بود. نمازهاى خود را در مكان‏هاى خلوت به جاى مى‏آورد و از اقتدا كردن مردم به وى در نمازها خوددارى مى‏نمود و بسيار گريه مى‏كرد و كثير البكاء بود، به طورى كه نمى‏توانست از گريه در نمازها خويشتن دارى نمايد، به خصوص در نماز شب.
و من در مدّت دو سال كه به همسايگى او فائز و بهره‏مند شدم در اين مدّت از او چيزهايى را مشاهده نمودم كه بيانش به طول مى‏انجامد.
{P - نقباء البشر، شيخ آقا بزرگ تهرانى 87/1 و 88. P}
در عظمت روحى و مقام عرفانى ايشان علّامه محمّد حسين تهرانى واقعه‏اى نقل نموده كه شنيدنى است. او اين چنين نقل مى‏كند:
استاد ما مرحوم آيت‏اللَّه العظمى آقا سيّد جمال الدّين گلپايگانى 1 شاگرد مرحوم حاج سيّد احمد بوده است. مرحوم آقا سيّد جمال الدّين براى حقير نقل كردند كه من مدّتى به مربى اخلاقى، آقاى شيخ على محمّد نجف آبادى رجوع كردم و او او دستور مى‏گرفتم. مدت‏ها از اين موضوع گذشت و من در تحت تعليم و تربيت او بودم. تا يك شب بر حسب معمول به مسجد سهله آمدم براى عبادت. و عادت من اين بود كه به دستور استاد هر وقت شبها به مسجد سهله مى‏رفتم اولاً نماز مغرب و عشاء را به جاى مى‏آوردم و سپس اعمال وارده در مقامات مسجد را انجام مى‏دادم و پس از آن دستمالى كه در آن نان و چيزى بود به عنوان غذا باز مى‏كردم و مقدارى مى‏خوردم. آنگاه قدرى استراحت نموده و مى‏خوابيدم. سپس چندين ساعت به اذان صبح مانده بر مى‏خاستم و مشغول نماز و دعا و ذكر و فكر مى‏شدم و در موقع اذان صبح نماز صبح را مى‏گذاردم و تا اوّل طلوع آفتاب به بقيه وظائف و اعمال خود ادامه مى‏دادم آنگاه به نجف اشرف مراجعت مى‏نمودم.
در آن شب كه نماز مغرب و عشاء و اعمال مسجد را به جاى آوردم و تقريباً دو ساعت از شب مى‏گذشت، همين كه نشستم و دستمال خود را باز كردم تا چيزى بخورم، هنوز مشغول خوردن نشده بودم كه صداى مناجات و ناله‏اى به گوش من رسيد. و غير از من هم در اين مسجد تاريك تحدى نبود.
اين صدا از ضلع شمالى، وسط ديوار ميجد، درست در مقابل و روبروى مقام مطهّر حضرت امام زمان - عجل اللَّه تعالى فرجه - شروع شد. و به طورى جذّاب و گيرا و توأم با سوز و گداز و ناله و اشعار عربى و فارسى و مناجات‏ها و دعاى عالية المضامين بود كه به كلّى حال ما و ذهن ما را متوجّه خود نمود. من نتوانستم يك لقمه از نان بخورم و دستمال همين طور باز مانده بود.
صاحب صدا ساعتى گريه و مناجات داشت و سپس ساكت مى‏شد. قدرى مى‏گذشت و دوباره مشغول خواندن و درد دل كردن مى‏شد، باز آرام مى‏گرفت. و هر بار كه شروع مى‏كرد به خواندن، چند قدمى جلوتر مى‏آمد. به طورى كه قريب به اذان صبح كه رسيد در مقابل مقام مطهّر امام زمان - ارواحنا فداه - رسيده بود. در اين حال خطاب به حضرت نموده و پس از گريه طولانى و سوز و ناله شديد و دلخراشى اين اشعار را با تخاطب و گفتگوى با آن حضرت خواند:
ما بدين در، نه پى حشمت و جاه آمده‏ايم
از بد حادثه اينجا به پناه آمده‏ايم
رهرو منزل عشقيم و ز سر حدّ عدم
تا به اقليم وجود اين همه راه آمده‏ايم
سبزه خطّ تو ديديم و ز بستان بهشت
به طلبكارى اين مهر گياه آمده‏ايم
با چنين گنج كه شد خازن او روح امين
به گدايى به در خانه شاه آمده‏ايم
لنگر حلم تو اى كشتى توفيق كجاست؟
كه درين بحر كرم، غرق گناه آمده‏ايم
آبرو مى‏رود اى ابر خطاشوى ببار
كه به ديوان عمل نامه سياه آمده‏ايم
حافظ اين خرقه پشمينه بينداز كه ما
از پى قافله با آتشِ آه آمده‏ايم
و ديگر ساكت شد و هيچ نگفت و در تاريكى چندين ركعت نماز گذارد تا سپيده صبح دميد. آنگاه نماز صبح را به جاى آورد و مشغول به خود در تعقيبات و ذكر و فكر بود تا آفتاب دميد. آن وقت برخاست و از مسجد خارج شد.
و من تمام آن شب را بيدار بودم و از همه كار و بار و خواب واماندم و مات و مبهوت وى بودم. چون خواستم از مسجد بيرون شوم، از سر خدمه آنجا كه اطاقش خارج از مسجد و ضلع شرقى بود، پرسيدم: اين شخص كه بود؟! آيا شما او را مى‏شناسيد؟! گفتند: آرى! اين مردى است به نام سيّد احمد كربلايى. بعضى از شب‏هاى خلوت كه در مسجد كسى نيست مى‏آيد و حال و وضعش همين طور است كه ديديد.
من كه به نجف آمدم و خدمت استاد خود آقا شيخ على محمّد رسيدم، مطالب را مو به مو بر ايشان بين كردم. ايشان برخاست و گفت: با من بيا، من در خدمت استاد رفتم استاد در منزل آقا سيّد احمد وارد شد و دست مرا در دست او گذارد و گفت: از اين به بعد مربّى اخلاقى و استاد عرفانى تو ايشان است، بايد از او دستور بگيرى و از او متابعت بنمايى.
{P - توحيد علمى و عينى، محمّد حسين حسينى تهرانى، ص 22 - 24. P}
در مورد فقاهت ايشان نيز داستان عجيبى نقل شده است. باز علّامه تهرانى از حاج سيّد على لواسانى نقل مى‏كند كه او گفت: پدر من سيّد ابوالقاسم گفتند:
روزى از روزها كه درس تمام شد و شاگردان شروع به رفتن كردند من هم برخاستم كه بروم مرحوم استاد حاج سيّد احمد فرمودذند: آقاى سيّد ابوالقاسم اگر كارى ندارى قدرى بنشين!
من دانستم كه ايشان كار خصوصى دارند، عرض كردم: نه كارى ندارم و نشستم. پس از آنكه همه رفتند، فرمودند: براى آقا محمّد تقى بنويس! و سپس حالشان منقلب شد و گفتند:
آه، آه، خودش گفته است، خودش گفته است، مسلّم است، مسلّم است، و چنان انقلاب حال پيدا كردند كه بى حال شدند.
مدّتى طول كشيد تا اينكه استاد قدرى سر حال آمدند و فرمودند: اين مرد (يعنى ميرزا محمّد تقى شيرازى)احتياطات خود را به من ارجاع داده است.{P - آيت‏اللَّه العظمى ميرزا محمّد تقى شيرازى مشهور به ميرزاى دوّم (1270 - 1338ق) از مراجع والا مقام شيعه اماميّه است. بنگريد: ريحانة الادب 133/9. P}
افرادى به او مراجعه كرده و از او پرسيده‏اند كه اگر خداى ناكرده براى شما واقعه‏اى اتّفاق بيفتد، ما بعد از شما از چه كسى تقليد كنيم و اينك در احياطات شما به كه مراجعه نمائيم؟
آقا ميرزا محمّد تقى در جواب گفته است: »به سيّد احمد، من غير از او كسى را سراغ ندارم«.
آقا سيّد ابوالقاسم! براى او بنويس كه: آقا ميرزا محمّد تقى! شما در امور دنيا حكومت داريد! اگر ديگر از اين كارها بكنيد و كسى را ارجاع دهيد فرداى قيامت در محضر جدّم رسول خدا! كه حكومت در دست ماست از شما شكايت خواهم كرد و از شما راضى نخواهم شد.
{P - مدرك سابق، ص 24 - 25. P}
مرحوم سيّد احمد كربلايى بعد از آخوند مكتب تربيتى وى را ادامه داد و شاگردان زيادى را تربيت نمود كه مبرزترين آنها آقا سيّد على قاضى طباطبايى 1 مى‏باشد و راه او نيز به وسيله آقا سيّد على ادامه يافت كه اين مختصر گنجايش ذكر آن را ندارد.
مرحوم كربلايى عاقبت در سال 1332ق در نجف نداى حق را لبّيك گفت و به جنان پر كشيد و پيكر پاكش در كنار مرقد جدّش اميرالمؤمنين 7 در آرامگاه ابديش جاى گرفت.
آثار علمى باقيمانده از مرحوم سيّد احمد كربلايى عبارت از نامه‏هايى است كه در همين كتاب جمع آورده است و نيز ايشان را مكاتباتى است با حاج شيخ محمّد حسين اصفهانى كه به صورت كتاب مستقل بارها به چاپ رسيده است و ما بعد از اين در مورد آن سخن خواهيم گفت.

11 حاج شيخ حسنعلى نخودكى اصفهانى (1279 - 1361ق)
مرحوم شيخ حسنعلى اصفهانى فرزند ملا على اكبر در نيمه ذيقعده 1279 در اصفهان محله جهانباره چشم به جهان گشود. در عنفوان جوانى تحصيل علم و معرفت را در اصفهان آغاز كرد و در نزد اساتيد معروف عصر نظير آخوند ملا محمّد كاشى و مرحوم جهانگير خان قشقائى و مرحوم حاجى سيّد سينا و سيّد جعفر كشفى و ديگران دانش اندوزى نمود.
پس از آن براى تكميل مراتب علم و معرفت راهى نجف اشرف گرديد و در آنجا نيز از محضر حجت الاسلام سيّد محمّد فشاركى و حاجى سيّد مرتضى كشميرى و ملا اسماعيل قره باغى شرف اندوز معارف گرديد.
مرحوم اصفهانى پس از مراجعت از نجف، مشهد مقدّس رضوى را براى سكونت خود اختيار مى‏كند و راهى آن بارگاه ملائك آشيان مى‏گردد و در آنجا از محضر درس و تعاليم استادانى چون حاجى محمّد فاضل و مرحوم آقا مير سيّد على حائرى يزدى و حاج آقا حسين قمى و آقاى سيّد عبدالرحمن مدرس بهره‏مند مى‏گردد و به مرتبه بالايى از دانش و علم دست مى‏يابد.
او همچنين از ايّام جوانى به فكر ترقّى روحى و گشودن درهاى ملكوت بود و در اين راه از خود پايمردى و استقامت عجيبى نشان داد و رسيد تا آنجا كه رسيد.
شيخ حسنعلى عاقبت با كوله بارى از دانش و معرفت و سينه‏اى مالامال از اسرار الهى در 1361ق دار فانى را وداع نمود و پيكر پاكش بنا به وصيّت خودش در جلو در ورودى صحن ايوان طلاى بارگاه رضوى در آرامگاه ابدى خود آرميد.
پيرامون مقامات و كرامات آن زاهد عصر و عارف بى بديل، فرزندش در كتاب »نشان از بى‏نشانها« حق مطلب را ادا نموده و نيازى به بازگو كردن در اينجا نيست.
از مرحوم شيخ آثار و نوشته‏هايى در موضوعات اخلاقى و تربيتى باقى مانده كه همه را فرزندش در همان كتاب جمع آورى و منتشر نموده است.


بخش چهارم : منابع اخلاق و عرفان عملی
منابع موجود در علم اخلاق بر چهار دو بخش است :
1. کتابهای مذهبی (احادیث اخلاقی)
2. آداب و سنن
3. کتابهای فلسفی
4. کتا ب های عرفانی

1/2. کتاب های مذهبی (احادیث)
منظورازکتاب های اخلاقی مذهبی کتاب هایی که در آنها احادیثی در موضوع اخلاق و تهذیب نفس جمع آوری شده است .
1. کتاب المومن تالیف اهوازی
2. کتاب الزهد تالیف اهوازی
3. الکافی تالیف ثقة الاسلام کلینی : این کتاب از سه بخش تشکیل شده : بخش اصول یعنی اصول اعتقادات ، بخش فروع یعنی فقه ، بخش روضه یعنی اخلاق و آداب و سنن . همان طور که ملاحظه می شود بخش سوم این کتاب در اخلاق هست . این بخش به فارسی ترجمه و منتشر شده است .
4. خصال تاليف شيخ صدوق ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين بن بابويه قمي معروف به شيخ صدوق (متوفاي 381ق)
اين كتاب داراي احاديث شيعي است و مؤلف آنها را به ترتيب عددي جمع كرده است .
چند تا كتاب به ترتيب عددي جمع آوري شده است يكي خصال و ديگري الاثني عشريه في المواعظ العدديه تاليف سيد محمد حسيني عاملي عيناثي (از عالمان سدهء يازدهم هجري )
او كتابش را در دوازده باب هر باب مشتمل بر يه عدد ياد كرده است .
برای نمونه در باب سه گانه ها چنین آمده: امام رضا (ع) فرموده :
مومن به مقام ایمان نمی رسد مگر اینکه در او سه صفت و خصلت باشد : سنتی از پرورگارش و سنتی از پیامبر ص و سنتی از اولیای الهی :
اما سنت از خدا : کتمان سر(عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احدا الا من ارتضی من رسول)
اما سنت از پیامبرص : مدارای با مردم است .
اما سنت از اولیا: صبر در دشواری ها و سختی ها [5]

2/2. منابع اخلاقی و عرفانی
الاشارات و التنبیهات
این کناب تالیف ابن سینا است و فخر رازی و خواجه نصیر طوسی هر کدام شرحی برآن نوشته این کتاب دو بخش دارد منطق و فلسفه ، بخش فلسفه شامل ده نمط است که نمط نهم آن در اسرار عارفان است.
ابن سينا از جهت مشرب و آرا فيسلوف بوده است ولی در نمط نهم این کتاب مشربش را عوض كرده و درباره عارفان ومقاصد آنان داد سخن داده است , اين نمط چندين بار شرح و تفسير شده و الآن ديگر هر كس كه بخواهد به اندیشه عارفان رجوع كند و یا در باره آن استناد کند به اين نمط نهم اشارات مراجعه مي كند .
ابن سينا به محض اينكه وارد در نمط نهم يعني اشارات و تشبيهات مي شود با يك شيوه عشقي و عرفاني آغاز مي كند و مشي فلسفي خود را كنار مي گذارد .
مي گويد ابن سينا اين نمط نهم را فقط بخاطر ابوسعيد بي خير نوشته است .
ابن سينا درباره عارفان مي گويد .: كسي كه اينها را بشناسد به مقامشان آگاهي پيدا مي كند ولي كسي كه نشناسد مي گويد كه اينها دروغ و ساختگی است . عارفان نمي توانند از افكار و ذهنيات مردم آگاه و با خبر شوند

3/2 تذکره احوال مشایخ
بحث کلی در باره این آثار:
1.در میان دانشمندان و بزرگان علم و معرفت ، بزرگان عرفان و سیر و سلوک جذبه و تاثیر گذاری بیشتری در جامعه و در بین مریدان خود داشته اند.
به همین جهت مطالب و مسائل مربوط به آنها سینه به سینه نقل شده و دست خوش تغییرات و تصرفات زیادی شده است. همچنین کتابهایی در باره آنها نوشته شده که نظیر آنها در دیگر رشته های علمی نظیر فقه و اصول و فلسفه و ادبیات کمتر به چشم می خورد. البته در این رشته ها نیز کتابهای عمومی در شرح حال و آثار دانشمندان آن علم نوشته شده اما تذکره های خصوصی در میان عارفان به اندازه ای است که دیگر عل.م در این باره تقریبا چیزی ندارند .
1. کرامات و خوارق عادات ذکر شده در این نوع کتابها را چگونه توجیه می شود.
در این کتابها مطالب زیادی در باره کرامات و احوال وکلمات مشایخ عرفان نقل شده است که برخی از آنها قابل قبول و باورنیستند . این کرامات و خوارق عادات چند نوع توجیه می شود :
الف: نقل این مسائل برای تقویت انگیزه و اشتیاق مریدان و سالکان و خوانندگان بوده و به همین جهت در صدد تحقیق صحت و سقم آن نبوده اند .
ب: ابن سینا در اشارات در نمط نهم در این باره می گوید : ان للعارفین احوال ینکر من لم یعرفها و یستعظم من عرفها
عارفان را حالاتی است که منکران آنرا خرافات وبی اساس می دانند ولی سالکان و واقفان به این مراتب آنها را عظیم می شمارند .
ابن سینا بعد از آن یه توصیه کلی می کند که :
کلما قرع سمعک من غرائب الکون فذره فی بقعة الامکان ما لم بذه قاطع البرهان
آنچه که از شکفتی هاو اسرار هستی به گوشت میرسد در دایره امکان قبول کن و بگو امکان دارد تا زمانی که دلیل قعطی بر رد آن پیدا نکرده ای .
بنایر این بخشی از این خوارق عادات ممکن هست به وقوع پیوسته باشد ولی چون دور از ذهن و باور عمومی هست تصور آن دشوار می نماید .

تذکره های عمومی
شرح احوال مشایخ از قدیم الایام یکی از کتابهای مورد علاقه طبقات مختلف مردم بوده اشت . تذکره های عمومی کتابهایی هستند که در آنها احوال و آثار و کلمات تعداد زیادی از مشایخ
درج شده است .
کتاب های نگاشته شده از این نوع آثار به ترتیب تاریخی عبارتند از:
1. طبقات الصوفیه، عبدالرحمن سلمی
2. طبقات الصوفیه، خواجه عبدالله انصاری
3. تذکرة الاولیاء ، فرید الدین عطار نیشابوری
4. شذ الازار، جنید شیرازی
5. نفحات الانس ، عبدالرحمن جامی
6. سبحه الابرار، ادهم عزلتی خلخالی
7. فوحات القدس، ناگوری
8. پاسداران حریم عشق ، آیت الله شیخ علی سعادت پرور

تذکره های اختصاصی برای یک سلسله
1. رشحات عین الحیوة
2. اویسیه

تذکره های اختصاصی برای یک یا چند قطب
1. اسرار التوحید در حالات ابو سعید ابو الخیر، این کتاب به دست دکتر شفیعی کدکنی تصحیح شده و همو گزیده و تحریر نوی از آن را با نام آن سوی صوت و حرف منتشر ساخته است که مورد علاقه قشر جوان قرار گرفته است.
البته حالات ابوسعید ابو الخیر از سوی چند تن دیگر هم تحریر شده است.
2. فوائد الفواد (ملفوظات خواجه نظام الدین بدایونی) ، امیر حسن دهلوی
3. فردوس المرشدیة و الاسرار الصمدانیة، در شرح حالات امین الدین بلیانی کازرونی
4. آشنای حق ، شرح حال و احوال و اندیشه های آقا محمد بید آبادی
5. کیمیای محبت، شرح حالات رجب علی خیاط
6. لاله ای از ملکوت و کتاب در محضر لاهوتیان، هردو در شرح حالات میرزا جعفر مجتهدی
7. نشان از بی نشان ها ، در دو جلد ، شرح احوال شیخ حسن علی نخودکی اصفهانی


تذکره مقاما ت
کتاب هایی هستند که در آنها مقامات سیر و سلوک شرح داده شده است.
از کهن ترین این کتابها :
1. اللمع ، نصر سراج
2. التعرف ،
شرح التعرف ، مستملی بخاری
3. منازل السایرین ، خواجه عبدالله انصاری
شرح منازل السایرین ، عبدالرزاق کاشانی
4. کشف المحجوب
5. منطق الطیر، عطار نیشابوری
6. مرصاد العباد، نجم الدین رازی
7. عوارف المعارف ، سهروردی
8. فصوص الحکم ، ابن عربی
9. مصباح الشریعه مفتاح الحقیقه


2/3. آثار دانشمندان مسلمان در اخلاق فلسفى
تهذيب الاخلاق، ابن مسكويه، ترجمه آن به نام كيمياى سعادت چاپ شده
اخلاق ناصرى
اخلاق جلالى يا لوامع الاشراق نوشته جلال الدين دوانى (908ق(
اخلاق محسنى
اخلاق منصورى

آداب الملوك و سلطنت (مجموع آثاری به این نام)

[1] .دايرة المعارف تشيع : ج 6، ص 439.
[2] . رسائل فارسی ادهم خلخالی مشتمل بر چهارده رساله در عقائد و اخلاق و عرفان ، حلد اول ، به اهتمام عبدالله نورانی، تهران ، انجمن آثار و مفاخرفرهنگی ، 1381ش، 850ص.
[3] . کدو مطبخ قنلدری ، تهران، انتشارات سروش، 1369ش.
[4] . رسائل فارسی ادهم خلخالی ، ص 243.
[5] . خصال ص 82.

No comments: